نام شعر : تا بالارو ، بالارو. بند نگه بشكن، و هم سيه بشكن. - آمده ام ، آمده ام، بوي دگر مي شنوم، باد دگر مي گذرد. روي سرم بيد دگر، خورشيد دگر. - شهر توني ، شهر توني ، مي شنوي زنگ زمان : قطره چكيد. از پي تو ، سايه دويد. شهر تو در كوي فراترها ، دره ديگرها. - آمده ام، آمده ام، مي لغزد صخره سخت، مي شنوم آواز درخت. - شهر توني ، شهر توني ، خسته چرا بال عقاب؟ و زمين تشنه خواب؟ و چرا روييدن، روييدن، رمزي را بوييدن؟ شهر تو رنگش ديگر. خاكش ، سنگش ديگر. - آمده ام ، آمده ام، بسته نه دروازه نه در، جن ها هر سو بگذر. و خدايان هر افسانه كه هست. و نه چشمي نگران، و نه نامي ز پرست. - شهر توني ، شهر توني ، در كف ها كاسه زيبايي، بر لبها تلخي دانايي. شهر تو در جاي دگر ، ره مي بر با پاي دگر. - آمده ام، آمده ام ، پنجره ها مي شكفند. كوچه فرو رفته به بي سويي، بي هايي، بي هويي. - شهر توني ، شهر توني ، در وزش خاموشي ، سيماها در دود فراموشي. شهر ترا نام دگر، خسته نه اي ، گام دگر. - آمده ام، آمده ام، درها رهگذر باد عدم. خانه ز خود وارسته ، جام دويي بشكسته. سايه "يك" روي زمين، روي زمان. - شهر توني اين و نه آن. شهر تو گم نشود ، پيدا نشود. |