دهلي ، 2 فروردين
نامه به مادر
مادر عزيزم :
پريشب با هواپيما وارد شدم يعني شب عيد به خاك هندوستان رسيدم. در توكيو بالاخره توانستم يك سفر بروم به كيوتو و نارا. اين دو شهر سابقا پايتخت ژاپن بوده اند . بهترين آثار هنري در همين دو شهر است . بدون ديدن آنها ، انگار ژاپن را نديده ام . يك سفر هم رفتم به كاما كورا كه از توكيو دور نيست ، خلاصه ژاپن را آنطور كه مي خواستم ديدم ....
... قصد من اين است سه ماه در هند بمانم .. بعد از راه كشمير و پاكستان و افغانستان به ايران مي آيم . خوشبختانه به ايران نزديك شده ام . اولا نامه زود مي رسد .،ثانيا از راه هوا يا زمين مسافرت آسان است . با هواپيماي جت تا تهران سه ساعت راه است بنابراين غصه اي ندارد ، (تا پول هست مي شود ماند ).
اما راجع به اين سرزمين ، هنوز چيزي نمي توانم بنويسم ، چون بيش از يك روز نيست كه در اينجا هستم . دهلي شهر بزرگي است . ديروز همه اش در شهر گشتم.
هيچ كجا به اين اندازه باغهاي بزرگ نديده ام ، خيال دارم دو چرخه كرايه كنم و همه جا را بگردم . اينجا همه سحر خيز هستند ، حتي گنجشكها . صبح هنوز هوا تاريك بود كه گنجشكها جير جير مي كردند ، رنگ كلاغها يك كمي با رنگ كلاغهاي ما فرق دارد ، يعني سر آنها دم به بنفشي مي زند ، البته مهم نيست ، بايد يك كمي گذشت داشت ، يك موش الان دارد وسط اطاق راه مي رود.
اينجا موجودات عجيب و غريب پيدا مي شود ، مار فراوان است ، ولي من هنوز نديده ام. گاوها وسط كوچه و خيابان هستند و هيچ كس حق ندارد آنها را كنار بزند ...
دهلي قديم وضع بسيار بدي دارد. به قدري مردم بد بخت و گرسنه و مريض هستند كه تماشاي آن اسفناك است.
الان صبحانه آوردند و من خوردم. اين كارها فداكاري لازم دارد... باري من خيال دارم يك چند وقت در اينجا بمانم . من با جديت مشغول ياد گرفتن انگليسي هستم . جون بدون دانستن اين زبان نمي شود در اينجا زندگي كرد ، شايد يك اكسپوزيسيون ترتيب بدهم ، امروز مي روم چند گالري را ببينم ...