لندن ، 21 مارس 1969
نامه به دوستان
.. بالاخره از ايران كنده شدم ، و باز هم آمدم ميان هواي ناسازگار لندن ، قرار بود بيايم پاريس ، بعد خواهم آمد . فعلا در كالج زبان اسم نوشتم . آخر عمري شاگرد مدرسه شده ام. تا ديروز در هتل بودم ، فعلا در اين اتاق هستم ، كه تصادفا روشن است. اما نمي گذارند نقاشي كنم ، چون فرش اطاق آلوده مي شود ، از نقاش مي ترسند و حق هم دارند ، اما من مجبورم نقاشي كنم و نمي دانم اين مشكل را چه جور حل كنم .
من براي دوره كلاسها بايد دست كم تا سه ماه ديگر در اينجا باشم ، آرامش لندن خوب است . اما هوايش قابل تحمل نيست ، مردمش را هنوز نمي فهمم ، در اينجا وسايل نقاشي را به مراتب ارزان تر مي توان خريد تا در ايران ...